به هریک از مشکلات کشور که نگاه می کنیم ریشه اش را در مشکلات فرهنگی و اخلاقی پیدا می کنیم، از منازعات سیاسی تا مسائل اقتصادی و مشکلات خانوادگی و اجتماعی و بهداشتی و اداری و … همه و همه زاییده مشکلات و معضلات فرهنگی و اخلاقی مان هستند. اگر آمار تصادفات و تخلفات رانندگی، کم فروشی و کم کاری، مفاسد اقتصادی و ویژه خواری، ضعف بهره وری، مشکلات مدیریتی و … ما نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر بیشتر است همه و همه ریشه در مشکلات فرهنگی دارند و حل این مسائل و مشکلات کشور بدون شناخت صحیح از ضعف فرهنگی عملاً میسر نیست و همین مسئله ما را کنجکاو می کند تا بفهمیم کدام ضعف های فرهنگی، در ایجاد مشکلات و معضلات کشور بیش از سایر مشکلات فرهنگی مشترکند:
- بی مسئولیتی: اگر احساس مسئولیت نداشتن نسبت به مسائل پیرامونی به خصوص در حوزه هایی که در خصوص آنها تکلیف مشخصی بر عهده کسی است را بی مسئولیتی بدانیم، می بینیم که این معضل در بسیاری از مسائل و مشکلات بخش های مختلف کشور در حوزه های اجتماعی، سیاسی و اجتماعی نقش آفرینی می کند. متأسفانه بسیاری از ما یا نسبت به تکالیف اجتماعی و شخصی مان آگاهی نداریم و یا برخلاف آن ها عمل می کنیم. عباراتی مانند “به من چه” در فرهنگ لغات بسیاری از ما ایرانیان دیده می شود و حال این که در یک جامعه دینی و حتی مدنی همه نسبت به جامعه و نسبت به همدیگر و حتی نسبت به دنیای پیرامون خود مسئولند. هر ایرانی باید در قبال تصمیمی که در سر دارد مسئولانه رفتار کند، چه بسا یک سبقت نابجای ما موجب تصادف مرگباری برای خودروهای دیگر شود و یا چه بسا سودجویی ما در خرید بی دلیل ارز موجب بحران ارزی و جهش تورمی در کشور گردد، چه بسا سبک زندگی خودخواهانه ما در خرید کالای خارجی برای زندگی دیگران بحران بیکاری و فقر ایجاد کند. اگر تولید کنندگان ما مسئولانه تولید می کردند، سرمایه داران ما سرمایه شان را مسئولانه خرج می کردند و مصرف کنندگان نیز مسئولانه خرید و مصرف می کردند بسیاری از نیازهای کشور مرتفع می گردید.
- خود خواهی و غرور: احساس علاقه مفرط به خویشتن داشتن موجب می شود تا خودخواهانه رفتار کنیم و صرفاً منافع خودمان را ببینیم، مثلاً می بینیم که چگونه یک نفر منافع مردم شهر و کشورش را فدای منافع سطحی و بی اهمیت یک فرزند یا فرزندانش کرده است بدون این که هیچ احساس گناهی کرده باشد و چه بسا به این کارش افتخار هم بکند و آن را به عنوان دفاع از خانواده و ناموس محترم بشمارد!، این که خودروی مان را جایی پارک می کنیم که راه بقیه مسدود گردد، این که نوبت مان را در صف رعایت نمی کنیم، این که برای منفعت ناچیزی حاضر می شویم خسارت های بزرگ به دیگران وارد کنیم و همه ی این موارد ریشه در خودخواهی های ما دارد، گویا جز خودمان، برای سایرین هیچ احترام و ارزشی قائل نیستیم و بعضاً نیز اینقدر مغروریم که هیچ نقد و نصیحتی را نمی شنویم و تنها راه خودمان را می رویم، متأسفانه ریشه ی بسیاری از بی عدالتی ها و ظلم ها و تخلفات در همین خودخواهی ها و غرورهاست.
- درک اشتباه از مفهوم زرنگی: در کنار خودخواهی که عامل بسیاری از مشکلات و قانون شکنی هاست، عامل دیگری نیز در این خصوص نقش دارد و آن خود زرنگ پنداری است. برخی از مردم ما اصلاً حتی شاید عجله ای هم نداشته باشند ولی از این که در صف نانوایی از نوبت شان جلو بزنند و یا اگر یک چراغ قرمز را رد بکنند و یا از مالیات واقعی فرار کنند، احساس زرنگی پیدا می کنند، متأسفانه برخی افراد، اثبات جسور بودن و زرنگ بودنشان را در قانون شکنی و دور زدن قانون می بینند و اگر کسی مقید به قانون و حقوق دیگران باشد او را بی عرضه می شناسند، مثلاً اگر کسی به جایگاهی برسد و از جایگاهش برای نفع شخصی خود، اقوام، دوستان و هم حزبی هایش استفاده نکند او را به سخره می گیرند و عقب افتاده و بی دست و پا خطابش می کنند.
- مقایسه های نابجا: یکی از مواردی که متأسفانه در قانون شکنی ها و کم کاری ها نقش زیادی بازی می کند مقایسه های نابجاست، وقتی کارگر زحمتکشی وضعیت خودش را با کارفرمای سرمایه دارش که اتفاقاً سرمایه اش را به جای بردن در بخش های سودآور دلالی به بخش پرریسک تولید آورده، مقایسه می کند متأسفانه از همت و تلاشش می کاهد و حتی بعضاً از خسارت وارد شدن به کارفرمایش خوشحال می شود، وقتی کارمندی به کارمند بغل دستی اش و یا به کارمندان اداره ی دیگری نگاه می کند و می بیند که حقوقش نصف حقوق آن هاست به صورت طبیعی از کار و تلاشش می کاهد تا در این مقایسه بازنده نباشد. وقتی یک فرد عادی خودش را با افراد ناسالمی که از هر راهی برای رسیدن به مقاصد خویش استفاده می کنند، مقایسه می نماید به صورت طبیعی تخلفات کوچکش را مجاز می شمارد و در برابر هر بازخواستی، تخلفات بزرگترها را بهانه می کند. اصلاً متأسفانه اکثر ما منتظرین تا اول دیگران کارهای شان را به درستی انجام دهند تا ما هم شروع به اصلاح اشتباهات مان بکنیم و این انتظاری است که هیچگاه محقق نمی شود چون اکثر ما همینطور فکر می کنیم و منتظر بقیه می مانیم.
- چارچوب ناپذیری: مشکلی که از فوتبالیست ها تا فعالان سیاسی و کارمندان و دولتمردان را در بر می گیرد، اصلاً همانطوری که رانندگی در باندهای خط کشی شده به سختی رخ می گیرد، حرکت کردن در چارچوب هایی که قانون یا برنامه برای مان ایجاد می کنند نیز برای ما مثل شکنجه تلقی می شود. متأسفانه هر کسی دوست دارد برای هدف، برنامه و روش خودش کار کند، به حدی که حتی بعضاً سخت ترین تنبیهات و بهترین تشویق ها نیز در این تاکتیک ناپذیری های ما مفید واقع نمی شوند. فرض کنید رهبر براساس منافع کشور یا زیرمجموعه ی خود تصمیمی می گیرد و آن را به سایرین منتقل می کند ولی آنچه که معمولاً عملی می شود جز برپایی چند همایش، سخنرانی، مسابقه و شعار چیز دیگری نیست، عملاً نه حمایت چندانی از سرمایه و کار ایرانی و تولید ملی رخ می دهد، نه الگوی مصرف مان اصلاح می شود، نه شفافیت اقتصادی در دستور کار قرار می گیرد، نه از اقتصاد نفتی دور می شویم، نه سبک زندگی عوض می شود و نه اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی در دستور مصرف کننده و تولید کننده و دولتمردان قرار می گیرد، متأسفانه همه ی ما خودمان را متخصص می دانیم و به تشخیص خودمان عمل می کنیم و حتی سایرین را نیز به چارچوب شکنی ترغیب می کنیم و متأسفانه این مشکل در هر سطحی نسبت به سطح بالاتر از خودش کم و بیش مشاهده می شود.
- نبود نظارت همگانی یا مطالبه گری: علی رغم این که ما مردم نسبت به همه چیز پیرامون مان نظر انتقادی و به ظاهر تخصصی می دهیم ولی در مقام مطالبه گری نسبت به حقوقمان به درستی عمل نمی کنیم، اگر در اداره ای کارمندی با ما برخورد بدی می کند و یا رشوه طلب می کند به جای پیگیری قانونی حاضر می شویم با راحت ترین راه، مشکلات مان را موقتاً حل کنیم، در برابر مدیرانی که از سلامت برخوردار نیستند حتی یک گزارش بدون نام هم به مقامات نظارتی نمی دهیم، و معدود مواردی نیز که به مطالبه گری می پردازیم غالباً براساس اطلاعات غلط و به صورت مبهم و بعضاً اشتباه خواسته مان را مطرح می کنیم، متأسفانه باید بپذیریم که اکثریت ما نسبت به اصلاح و بهسازی محیط پیرامون مان حساسیت چندانی نداریم و تنها به غر زدن بسنده می کنیم و این در حالی است که در اکثر کشورهای موفق دنیا، مطالبه گری های اجتماعی در قالب تشکل های مردم نهاد به خوبی در چارچوب قانون انجام می شود.
- قدرت توجیه: یکی از قدرت های بالای ما ایرانیان قدرت توجیه است، ما به راحتی رفتارهای اشتباه خودمان را با توجیه، بزک می کنیم و یا از میزان زشتی آنها می کاهیم، وقتی دروغی می گوییم آن را مصلحت آمیز می خوانیم، وقتی غیبتی می کنیم آن را بیان حقیقت می نامیم، وقتی کم کاری می کنیم آن را تلافی حقوق پایین مان معرفی می کنیم، وقتی از ترس در برابر ظلم نمی ایستیم آن را احتیاط می نامیم، وقتی امر به معروف و نهی از منکر بر ما واجب می شود به بهانه ای این که هرکسی را در قبر خودش می خوابانند از آن طفره می رویم به خصوص که امروزه هنر نیز به کمک قدرت توجیه آمده است و با آن احکام الهی و حقوق اساسی انسان ها زیر سوال برده می شوند، امروز هنر و رسانه کمک می کنند تا دزدی رابین هود جوانمردی جلوه کند، انواع روابط مثلثی، مربعی، ضربدری و هم جنس بازی به عنوان مظاهر عشق شناخته شود، قصاص حکمی ظالمانه و غیرت و عفاف جاهلانه معرفی می شوند، فرار از مالیات و دزدی از بانک و بیمه زرنگی تلقی گردد و این توجیه کردن بیشتر و بیشتر موجب شود تا اخلاق در تصور ما نسبی جلوه کند.
- ضعف در کارگروهی: متأسفانه ما ایرانیان در جایی که کاری را باید با عزم و تلاش گروهی انجام دهیم با مشکل اساسی مواجهیم، اصلاً می گوییم “اگر قرار است کاری را درست انجام دهی باید خودت آن را انجام دهی” و این ضعف فرهنگی باعث شده است که علی رغم تشکیل هزاران کمیته و کارگروه و کمیسیون، همچنان ضعف در انجام کار گروهی در ادارات و نهادهای ما به شدت به چشم بخورد.